حال این روزهای من...
پاییز زیبا و رنگارنگ هم داره یواش یواش تموم میشه و من با اینکه دو ، سه روز پیش واسه دکترا به طور جدی ثبت نام کردم اما هنوز به طور جدی درس خوندنو شروع نکردم، خوب وقت نمیکنم همش کار پیش میاد وقتی هم میام درس بخونم همش فکرم پرواز میکنه اینور و اونورتا الان فقط زبان خوندم که تقریبا بی فایده بوده چون هنوز کتاب اصلی زبان که منبع دکتراست رو نخوندم آخه خیلی سخته و همین که ضریب درس زبان امسال کم شد، حالا از امروز شروع کردم درسای اختصاصی هم میخونم، توکل به خدا هر چی خودش بخواد. تقریبا یک روز در میون صبحا میرم باشگاه، ورزش کردن خیلی حال میده اونجا دوستای جدیدم پیدا کردم. کلاس زبانم تموم شد چون بچه ها نیومدن ترم 3 تشکیل نشده فعلا، بچه های تنبل همین دیگه کار خاصی نمیکنم از تلویزیونم فقط فوتبال میبینم، منو بابام با داداش کوچیکم فوتبال میبینیم مامانم هم همش غر میزنه، چند وقت پیش فوتبال ساحلی هم اضافه شده بود مامانم میگفت فوتبال و والیبال کم بود از این به بعد فوتبال ساحلی هم اضافه شد
ما یه نینی ناز کوچولو داریم پسر خالمه ، مامانش معلمه میره سرکار، 4شنبه ها پرستارش نمیتونه بره پیشش یا میاردش خونه ما یا ما میریم پیشش چند تا از عکساشا میذارم
محمد مهدی عزیزم تو روز عاشورا لباس حضرت علی اصغر پوشیده بود